- هر بموئن
پی در پی دچار بدشانی شدن
معنی هر بموئن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراوان بودن، گریه کردن بچه، صدای نعره ی پلنگ
جدا کردن دانه از ساقه های برنج در خرمن گاه، خرمن کوبی
چیزی یا کسی را هم شان خود ندانستنبه خاطر حفظ شان و منزلت
جوش آمدن مایعات
گره زدن
گند آمدن، گندیدن
بالا آمدن، به لبه آمدن، پارس کردن
اقرار کردن، به زور اقرار کردن
جان به لب رسیدن، به ستوه آمدن
خود را کنار کشیدن
چرخاندن کف گیر در دیگ غذا، هم زدن مایعات
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
بلع ناگهانی، یک لقمه کردن غذا
رشد پشم گوسفند به اندازه ای که مناسب و آماده ی تراشیدن باشد
جلو آمدن، چاق شدن، پیشرفت کردن
تشنه شدن مفرط گوسفندان به هنگام لیسیدن نمک، آغاز تمنای
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
پایین آمدن
آمادگی جفت گیری، به شدت عصبانی شدن
درآمدن، سر از خاک بیرون زدن، به پشتیبانی از کسی برخاستن
گرفتار شدن
آمدن از آن سوی رودخانه یا هر محل سخت گذر، انجام کاری دشوار
آماده شدن، سرحال شدن
انزال
توانایی داشتن، از پس کاری برآمدن
جلو آمدن، نزدیک شدن، کنار آمدن
حرف بی جا زدن، نق زدن
پایین آمدن، فرود آمدن
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
پیش آمدن موقعیت مناسب، به دست آمدن
در بیموئن
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
مستعمل شدن، ضایع شدن، درهم و برهم شدن
شگفت زده شدن